Sunday, May 19, 2002


مي خواهد از خودش رد شود
از تمام با ها و بي ها
كه با خودش اصلا نبودند
به صندلي تعارف مي كند:
بنشين . اين خانه قابل شما را گم كرده است
براي هر چيزي مي خواهي فرارم بده
اصل خودم چقدر هم مهر نمي خورد
آدم مي خورد و
قي مي كند توي توالت هاي عمومي
آخر صف هم كه باشي
نوبتت داد نمي كشد براي
تف و
صابون و
بوهايي كه از سوراخ دماغ
رد شده
تا سوراخ برعكس اين نوك
چقدر دهن پر كن است
كه حالا بنشينم كنار جو و
هي آب نيايد و هي بگويي
الهي پايت بشكند
نه ... اين گليم آنقدر دراز نيست
كاشكي تمام رودخانه ها را آب مي برد
و اين جاده را
كه پيچهاي اين راه
..! راه زندگي را مي گويم ] گره مي زند و باز مي كند
مي گذارم به انتخاب خودت
لب و لوچه عشقم را آويزان كني
در نرو خانم مرگ ...


Payam || 1:26 AM ||

Comments: Post a Comment

ژکان


دوستان

ماهنی
حسام
پاشا
صدف
بلوط
اینجا فرانسه همه چیز خاکستری مرده های بی برکت
دنیای کوچک او
سارا

This page is powered by Blogger. Isn't yours?





Free Photo Albums from
Bravenet.com Free Photo Albums from
Bravenet.com