| ||
|
Tuesday, June 18, 2002
ايكس رو به ايگرگ كرد و گفت :
_ حرفت و تا همين جا داشته باش ... ببينم نظرت راجع به اين درخت چيه ؟؟ _ نمي دانم ولي درخت بلند و جالبيه ... منظورت چيه ؟؟ _ چطور است خودمان را دار بزنيم ؟؟ _ ... بد نيست باشه موافقم _بزن بريم آنها تا پاي درخت رفتند ايگرگ گفت : _ ولي اين درخت خيلي بلند است دستمان به شاخه هايش نمي رسد چه كار كنيم ؟ ايكس كمي فكر كرد و گفت : _ چاره اي نيست پس خودمان را دار نمي زنيم !! _ باشه ... خوب مي گفتي ... به قيمت خيار شور معترض بودي انگار ؟؟!! _ ... ( پوچ گراها مي گفتند زندگي مسخره گي است كه بايد هرچه زود تر به آن پايان داد فرا پوچگراها مدتي فكر كردن و رسما اعلام كردن كه اي آقا زندگي همان اندازه مضحكه كه مردن !!!!! مثل آقاي ساموئل بكت كه بنده البته با كمي تلخيص !!! بخشي از نمايش نامه در انتظار گودوي ايشونو كه معرف همين طرز فكر هم هست فوقا !! براتون نقل كردم ...) اين باشه تا بعد ...
Comments:
Post a Comment
|