| ||
|
Friday, September 20, 2002
بعضي وقتها كه با يه شعر پست مدرن خوب آنهم به زبان فارسي مواجه مي شم كيف مي كنم نمونه اش اين شعر كه از آقاي اكبري مدتي پيش ديدم تقديمش مي كنم به مراجعان پست مدرن احتمالي سايتم !!! :
با تمام سوراخ هايش ايستاده است اينجا اين كسي كه فوت كردن را بلد نيست دست به انگشتي ها ي سازم نمي زند حساب مي كنم امروز چندمين لحظه اي است كه باد شده ام !.. عزيزم ! زود از قيافه من تمام شو مي ترسم اگر راهي نباشد جنازه به اين خستگي را بكشي كجا كمي عقب تر از پشت ام اين اصالت ماده اي كه پستان هايش را در آورد ما براي هيچ عقربه اي نگرديم !.. به اين گزاره نگاه كن خانه ام تمام شده است نمي خواهد اشتباه كن دليل مناسبي براي پيراهنت نيستم اشتباه نكن ايستادن نشانه ادب نيست اين دلالت عقلي عقل اش كم است !.. داد نكش محال امر است خري كه دارم مي بينم خودش باشد شرط مي بندي خودكار شما زن نگرفت زير همين پل كه آبش نمي رود دريا در مي رود از من شعرم دارد قرمز مي شود از چشم تو بقيه ماجرا هم وسط پاهايم ايستاده است تحريف كنم !.. يكي نبود يكي ديگر هم نبود زير كاسه گدايي شما چند كاميون واژه چپ كرده بنويس : مثلا مي خواهم بنويسم مي شود برويم آخرش آخرش خسته است مي خواهد نخوابي هر طور شده زير اين داستان گاو بخرم حرف بيخود بزن گاو ... بخرم ... زير پاهايم را نخوري ... هو گاو ... صداي ما ضعيف مي رسد تب هم بكند اين جوهر ضعيف مي رسد با مردن پرنده گذاشتيم كه تا سوت نكشد سرم كسي نه پر حال عشق ات را گرفته تقصير من نيست آخرش كشي شده از آدم اول خط آفرين با با نيا فتي ... جواد اكبري
Comments:
Post a Comment
|