Monday, September 23, 2002

زلزله
اجازه آقا !
گاو اگر سر مي خورد
شيرواني ، اگر مي افتاد
زير آن همه تير آهن هميشه آيا مي مرديم ؟
آموزگار
تكاني بر چهره اش ريخت
دستهايش را از ته جيبش كند
و آسمان
روي سقف كلاس چندم آمد
نيمكتهاي له شده
دستهايي كه روي پاسخ رفت
و ديوارها
چه خواب هايي براي مردم كه نمي ديدند
تنها
روي دستي كه از زير آوار بيرون آمد
صداي انگشتي برخاست
اجازه آقا مي توانم برخيزم ؟!


علي عبدالرضايي


Payam || 1:45 AM ||

Comments: Post a Comment

ژکان


دوستان

ماهنی
حسام
پاشا
صدف
بلوط
اینجا فرانسه همه چیز خاکستری مرده های بی برکت
دنیای کوچک او
سارا

This page is powered by Blogger. Isn't yours?





Free Photo Albums from
Bravenet.com Free Photo Albums from
Bravenet.com