| ||
|
Friday, December 13, 2002
نه گفتن دارم
كولي هاي اين خط را پر ندهم كسي مشق هايم را كول نمي كند لج مي كنم كه آدم از صورتم نبيني كه مثلا سگ سواري عاقبتم خر نمي شود تو از اين خانه بالا تر بكش چه تلمبه اي كه ماه مي مكد از من همين چقدر چوب – چماق چاقوي رفته تا دسته اين رحم را جر مي كشم كي پر ؟! خانم خانوم انگشت اولم اسباب مزاحمت است نمي خواستم باور كن مي خواستم كه حالا حالا ها حالم حالي به حالي ... هول بر نمي دارم از هول حليم حول لب بسته از خيال تو مي روم با چقدر شاه كه آسمان نمي شناسد اين ستاره لجن خودمم نمرود كوچه اي كه تو را ابراهيم صدا مي كرد خودمت ساراي سوراخ سوراخ از منجنيقي كه ندارم پرتاب شو و زبان به گلويم نزن كه اينهمه ناگهان نيافتد از تاريخ حالا اگر ببرد ... كفشهاي آبستنم اضافه مي روند و اين عزرائيلي كه جان مي دهد دارد رازهاي مرا مي برد با خودش منم كه شعرم سوار عصمت مي شود و اسمت از ماهي سرتر است توي دهانم با فا صله اي كه خدا خوراك من است يك شب از همين خيابان برمي ...
Comments:
Post a Comment
|