| ||
|
Sunday, March 21, 2004
شايد من روانشناس جاويد زنان هستم . آنان همه به من عشق مي ورزند , خوشبختانه من آمادگي تكه تكه شدن ندارم , زن كامل هرگاه عشق مي ورزد تكه تكه مي كند ... من اين حوريان دوست داشتني را مي شناسم ... آه , چه جانور كوچك شكاري خطرناك و خزنده ي زيرزميني است ! زن كوچكي كه در پي انتقام است بر سرنوشت هم مي تازد – زن به شكلي ناگفتني بدخوتر از مرد است همچنين باهوش تر , خوبي در زن ديگر شكلي از فساد است . آيا گوشهايي براي تعريف من از عشق وجود دارد ؟ تنها تعريفي كه شايسته ي فيلسوف است . عشق – در روشهايش جنگ و در بنيادش نفرت مرگبار دوجنس . آيا پاسخ من به سوال چگونه يك زن را مي توان درمان كرد ( رستگاري بخشيد ) شنيده شده است ؟ يك كودك برايش بسازيد . زن به كودك نياز دارد , مرد همواره فقط يك وسيله است : چنين گفت زردشت .- ( نيچه )
Comments:
Post a Comment
|