| ||
|
Tuesday, December 14, 2004
نقدی بر شعر پاشا با اجازه خود او :
حرا بودی ؟ پیامبر برگشتی ؟ خوب شد برگشتی !! سه اپیزود ! در یک ساختار ، یک ساختار ادبی کوتاه که در ساختار مفهومی خود در عین ساختار یک ناساختار یک نقض کننده خود و یک نا خود است ! در این متن دو بار با " برگشتی " روبه رو می شویم : 1 – پیامبر برگشتی ؟ از کجا ؟ از حرا !!!! 2- خوب شد برگشتی !! از کجا ؟؟ از ... ؟؟؟؟ از حرا ؟ شاید ! اما شاید از پیامبریت !!! از حکم الهی !! آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند !! . "خوب شد" و" برگشتی" دوم می تواند ناشی از وحشت گوینده باشد از تجسم حجم عظیم مسئولیت ! پس وقتی با برگشت او و ارطداد او مواجه می شود نفس راحتی می کشد !! این متن از معدود متنهایی است که درعین کوتاهی عناصر لازم را برای ساختار شکنی خود به همراه خود و تعبیه شده در خود داراست .متن ابتدا ذهن خواننده خود را با کلمات شکوهمند و مقدسی چون حرا و پیامبر تزئین می کند و سپس با شهوتی ناشی از یک جنون سادیستیک و یا حتی مازوخیستیک آن را به ویرانه ای تبدیل می کند و از اینکه خواننده خود را که در دو خط اول، مسیر را مطابق کلیشه های ذهنی او پیش برده وبا گذاشتن نشانه های کلیشه ای مقدس و دخواه او ، او را فریفته ( در دو خط اول دام دانه گذاری می شود ! ) و سپس در جمله سوم مشت خود را وسط بینی صورت آرام و کنجکاو او کوبیده است به انزال می رسد و ارضاء می شود ! و به او در لفافه می گوید : ای احمق !! مگر، اگر محمد (ص) پیامبریت را آنگاه که جبرئیل بر او نازل شد نمی پذیرفت حداکثر بر او چه می رفت ؟؟؟ آیا خیال کردی خداوند بر اوکه انسانی به اشراق رسیده بود عذاب و آتش نازل می کرد ؟؟ و اگر او را به این جرم عذاب می داد این عذاب بیش از عذابی بود که بندگان و مومنین جاهل و نادان او بر او طی سالهای حیات وارد کردند و اینک نیز صدها سال است که به این شکنجه او ادامه می دهند ؟ محمد (ص) می توانست به امید کرم و رحمت الهی نه !! بگوید اما وقتی که بلی گفت به درک و فهم و رحم بندگان خدا امیدی داشت ؟؟ پس می توانیم این متن را به صورت فرضی به این شکل دیالوگ کنیم : حرا بودی ؟ بله پیامبر برگشتی ؟ نه !! و ما آغوش باز می کردیم و سرش را روی سینه می گرفتیم در حالیکه بر پشتش می زدیم و اشکهایش را پاک می کردیم به او می گفتیم : خوب شد برگشتی !!! .
Comments:
Post a Comment
|