| ||
|
Friday, April 28, 2006
در فکرم بود از رویش پریدم
کارهای اولیه مقدمات کفن و دفن لیستهای دسته دسته پشت آییه چند میلیارد دعوتی پشت سر هم خندید ساده می گیری دختر خاله آر پی جی هایی که می زدیم به این سادگی نبودند یک عده را بکشن که مگسهای های روسی آزاد نشدند که کارهای ریست راست نمی شوند شوهر این مردک خودش هم آمده بود پشت سرش نمی گویم گره از کار آدم باز تر شد پنچرتر و پنچر چه فرق ندارد مچاله ی این پنجره پرچ شده وسط چشمهایش آخر پرسشهایت علامت استفراغی دارد سر خط ... رامین چیزی در میان نیست سر در نمی آوری روی بالشتهای دست دوز مادربزرگ بگذارم کاش کتابم صد گندم هر که کاشت یک جو بکارت درو می شود رامین خودروی بچه پولدارها اتومبیل شده هی به خودم توی دلت می گویم سی و دو بیست نوکیا با کلاس تر از دسته بیل عمو حسن نیست کاری از دستم افتاد برنمی آیم باور کن شکلات مینو داشت می گفت پیام جهت گرفته می خواست همه جای مدرسه را سنتوخ صدقات بکارد دستش زیر سنگ کج شده روی مین هوا ست همه چیز را نمی شود گفت باید آنجا بودی مثلا... زیرگوشت بگویم بهتر است جلوتر
Comments:
Post a Comment
|