Monday, September 11, 2006

هایدگر و سهراب
وجود انسانی تنها بر اساس کشف اصیل نیستی می تواند به هستها نزدیک شود و در آنها رسوخ کند . اما از آنجا که وجود در ذاتش خود را به هستها مربوط می کند – آن هستهایی که نیست و آن هستهایی که هست – وجود به خودی خود در هر مصداق از نیستی که از قبل کشف شده است به ظهور می رسد دا- زاین به این معناست : هستی ایستاده در نیستی . ( هایدگر )

هستی و زمان ، مرگ و اصالت ... هایدگر خوفناکترین فیلسوف این قرن است ، نمی توان بی آنکه از وحشت و اضطراب به خود می لرزیم خود را با اندیشه هایش درگیر کنیم ... هایدگر ما را با خودی از خودمان مواجه می کند که به قول پیتر کراس خودیترین امکان ماست ... از دا-زاین سخن می گوید که وجودی حاضر در اینجاست ! که به رو به مرگ بودن خود آگاه است ... او با مرگ مواجه شده است با نیستی خودش ... اما نیستی و مرگ نزد هایدگر با نیستی و مرگ آنگونه که ما آن را شناخته ایم کاملا متفاوت است ... او معتقد است که نیستی و هستی یکی هستند ! او هستی را از هستهایی که هستی در بر گرفته تفکیک می کند و معتقد است که هستی آن بخش بنیادی وجود است که حتی با فروریختن و از بین رفتن هستها نیز باقی می ماند ... و با توجه به اینکه هایدگر نیستی را نه – بودن نمی داند و اعلام می کند که نیستی از فروریختن تمامیت هستها به ظهور می آید و نیستی از نظر او در این حالت بنیادی تنها پدیداری است که همواره دارای معنا باقی می ماند و بدینسان هستی و نیستی در نزد او مفهومی یکسان و برابر می گردند ... نیستی ، صفات و شی ء بودگی چیزها را از آنها می زداید و به این وسیله ذات آنها را آشکار می کند ، آنچه باقی مانده خود هستی است ! نیستی و فقط این نیستی است که می تواند هستی را آشکار کند ......... و این همه به واسطه دا-زاین امکان پذیر است !!! او انسانی است که برایش هستی خودش مساله ای است ، برای او نیستی خویشتنش معنا دارد چون بدون نیستی ممکن خود دا-زاین هر معنایی از بین می رود ، او انسانی است که نیستی ذاتی خودش را بازشناسی می کند رو به مرگ بودن خودش را و این برای دوام آوردن او در رابطه اصیلش با نیستی ضروری است و در نتیجه آن رابطه اصیلش با هستی نیز ....از نظر هایدگر او به صدای هستی گوش می کند ، وقتی به اشاره هایدگر به " ادراک صدای هستی " رو به رو شدم سهراب را نمونه عجیبی از امکان دا-زاین دیدم ... سهراب را که به واسطه آگاهی اش از سرطانی پیش رونده با مرگ رو در رو بود او که درگیر مفهوم هستی بود و به دنبال حس وزن بودن با گرفتن دانه شن میان انگشتانش و مشغول گوش کردن به صدای هوش گیاهان ....هایدگر معتقد است که مرگ واقعه ای نیست که در آینده اتفاق بیفتد بلکه ساختاری بنیادی و جدایی ناپذیر از – در جهان بودن – ماست و از این منظر مرگ دیگر اصلا یک واقعه نیست به قول ژان بودریار : مرگ واقعه ای است که همواره از پیش اتفاق افتاده است . هایدگر آنجا که مفهوم اصالت را مطرح می کند که مربوط است به شیوه زندگی و نه محتوای آن معتقد است که فرد اصیل به همراه تصدیق کامل میرندگی خود تا هست زندگی می کند و بدینسان بر مرگ پیشدستی می کند و حتی در مواجهه با نیستی به منزله وجود باقی می ماند و بر خلاف همه چیزها که در ارتباط با نیستی نیست می شوند دا-زاین باقی می ماندو معنایش را با عنوان هستیی که خودش خودش را تعریف می کند حفظ می کند " هستی ایستاده در نیست " به تعبیر هایدگری و این فقط و فقط برای دا-زاین امکان دارد که در نیستی نیز به عنوان یک باشنده تاب بیاورد ... تا شقایق هست زندگی باید کرد .... فکر می کنم با سهراب ، هایدگر مخوف و گنگ و سخت فهم را خیلی بهتر می فهمم ......


Payam || 3:45 PM ||

Comments: Post a Comment

ژکان


دوستان

ماهنی
حسام
پاشا
صدف
بلوط
اینجا فرانسه همه چیز خاکستری مرده های بی برکت
دنیای کوچک او
سارا

This page is powered by Blogger. Isn't yours?





Free Photo Albums from
Bravenet.com Free Photo Albums from
Bravenet.com